وقتی که میخواست بنویسد تالاپ تالاپ خاصی داشت.دنبال یک ریتم خاصی بود.از اعداد شمارشی شاید.بعضا هم از اصوات و نام آوا ها.مثلا بشمارد که یک دو سه یا تاپ تاپ تالاپ تالاپ تاپ یا تق تق.مثل موسیقی زدنی خاص بود انگار.دنبال یک سری حرف بود انگار.استرسش گرفته باشدش.ماریایی که میگفت خواندن آهنگ مورد علاقه آراممان میکند که نترسیم،آرامش میکرد که نترسد.خب...گوشه ی آسمون،پر رنگین کمون،من مث تاریکی تو مثل مهتاب،اگه باد از سر زلف تو نگذره...من میرم گم میشم تو جنگل خواب


یک،دو،سه.


یکی بود یکی نبود....بسه.خب؟


قصه ی ما به سر رسید.کلاغه به خونه ش نرسید