یک دفعه زد به سرش که چی؟چرا؟اصلا چه معنی می دهد؟واقعا تو با خودت فکر کردی که...؟تو اینقدر احمقی که...؟تو مثلا...؟
یک دفعه زدم به سرش که:هیس.
زد به سرش که:مسخره بازی در نیار.تو نمیفهمی...؟تو واقعا هیچ وقت...؟
زدم به سرش که:هیس.میگم هیس.
زد به سرش که:تو همیشه همینطوری...همیقدر لاابالی و بی فکر و ....؟تو واقعا شعور...؟تو اصلا خراب فاجعه...؟تو...
نزدم به سرش من دیگر.زیاد میزد به سرش کلا.بسش بود کلا.فقط اینکه...خب...خب...بیا بین همه ی این توی سر زدن ها که میزند به سرت تصور کنیم علاقه ای...فقط میگویم تصور کنیم.خب؟
بعد تو...
زد به سرش و خودش برد توی مرده شور خانه.
هیس.
ادامه ندارد.این زدن به سر ها ته ندارند.
+حتی نگذاشت که برگردد و بگوید که دوستش دارد.صرفا تصور کرد که علاقه ای...
+دوستش دارد
بنویس یه چی! اسفند شد!
باید بنویسم
یک دفعه به سر زدن چیزی که خیلی زیاد ازش پیروی می کنم
راس می گه بدبخ!
نخیرم :(