سرزتش ساعت ها

عصری که بیدارم کرد از خواب ازش خواهش کردم که میشه لطفا امروز فقط درسایی که دوست دارمو بخونم؟

فکر کنم خنده ش گرفت.گفت البته که میشه.

نشستم خلاقیت نمیشی خوندم.داشتم درس 17 رو تموم میکردم که یهو خواستم جیغ بزنم که نمیخوام بقیه شو بخونم.هر چند من الان خیلی با سواد و خوب و عنتلکتم.شما ازم بپرسین که سینمای اکسپرسیونیست آلمان با سینمای امپرسیونیست فرانسه چه فرقی داره...خب...وایسا فکر کنم...چه فرقی داشت؟

یادم نیست:|

خب اقلا میدونم سینمای اکسپرسیونیست آلمان با سینمای رئالیست روسیه خیلی فرق داشت.اونا مبتنی بر تدوین بودن ولی برا سینما اکسپرسیونیست آلمان تدوین به تخمشم نبود.هنری ترین نوع سینماست ناسلامتی.فقط حیف که فرقشو با امپرسیونیست فرانسه نمیدونم.

خب.مهم نیست.

بعدش نشستم و شروع کردم به کاری که باید مدت ها پیش انجامش میدادم.اصولا کارای تحقیقاتی خیلی کلافه کننده ن و بدتر از اون هیچ وقت نمیفهمی که امروز چقدر وقت میتونی پاش بذاری.مثلا من دیروز میخواستم نیم ساعت وقت بذارم براش یک ثانیه هم نتونستم.امروز میخواستم یه دیقه بذارم چیزی حدود 3 ساعتم رو گذاشتم.مشتاقانه.این برای یه کنکوری فاجعه ست.نتیجتا فردا و پس فردا و پسون فردا رو دیگه دست نمیزنم بهش.حالا هر قدرم میخواد فاصله بندازه نباید 3 ساعت امروزمو میگرفت.هرچند خب...یادمه امیر یه مدت یه بازی ای میکرد.(تماما از سر بیکاری) این که میومد رندوم یه موضوع رو انتخاب میکرد میزد تو ویکی پدیا.بعد میرفت تو یه کلمه از اون موضوع که لینک شده.بعد تو اون لینک رو یه کلمه ی دیگه و هی میرفت صفحه به صفحه.شما وقتی برنده ای که بتونی برگردی به جایی که اول بودی.خیلی بازی بیکارانه ایه.فقط افرادی که اونقدر بیکارن که بشینن روزی 10 ساعت درس بخونن که تهش برن پزشکی ایران بتمرگنو درسشونو نخونن و جاش فیلم ببینن و اینور اونور برن و معاشرت کنن و با دخترای ترگل ورگل عکس بذارن بلدن اینکارو بکنن.

اینجوری تحقیق کردنم همچین حالتی داره.مدام از یه پیوند میرسی به پیوند دیگه.مثه حرف زدن با یه عده میمونه.نمیدونی از کجا به کجا رسیدی.گذر زمانو نمیفهمی حتی.البته تو این قضیه شما باید متوجه مسیری که اومدیش باشی.چون خود مسیره که باید ذکر بشه(البته این مای کیس.بقیه رو نمیدونم)

جور لذت بخشیه برام.دوسش دارم.ولی همزمان باید به این فکر کنم که اگه قبول نشم آیا این سه ساعت برای این تحقیق رو سرزنش میکنم یا نه.

برم درس بخونم تا سرزنشش نکنم.


نظرات 3 + ارسال نظر
divane چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت 23:07 http://divane.blogfa.com

اومدم بگم منم دقیقا اینکارو میکردم دیدم یاسیم نوشته:)
کلی به علمم اضافه میشد.
الان مدتهاست میخوام درمورد یه موضوعی اینجوری تحقیق کنم به لینک دومی که میرسم فقط چندتا پی دی اف دان میکنم که بعدا بخونم و میام بیرون....
اینقدر بی حوصله شدم یعنی
درکل میخواستم بگم همیشه وقتی میخوام خودمو واسه این کارای کنکور سرزنش کنم نمیدونم چرا اصلا حس سرزنشم نمیاد واقع نمیدونم....
ترجیح میدم شعار من همیشه در لحظه زندگی کردم و از سر بدم و اصلا فکر نکنم اگه اون موقع اون کارارو نمیکردم الان وضعیتم بهتر بود.

پس چرا من هیچ وقت این کارو نمیکردم؟حتی به ذهنمم خطور نمیکرد.احساس شرمندگی خاصی دارم درباره ش
الان هیچ کاری نمیکنم.دو حالت داره.یا درس میخونم یا هیچ کاری نمیکنم.هر کاری جز هیچ کاری نکردن بکنم حینش اونقدر عذاب وجدان میگیرم که ممکنه دق کنم:)

یاسمین شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 02:22

چیه تحقیقه؟

بیا در گوشی بت میگم.امیر نباید بفهمه

یاسمین شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 02:20

نه مال اونا نیس فقط. منم این بازی رو می کرذم. :) البته لازم نیست برگردی. لازمه حس کنی جهلت کم شده و الان می تونی بخشی از دنیا رو در آغوش بگیری. ( نه از سر محبت. تصورش کن. از روی تسلط مثلن..

:)))
چه عالیه این.منم انجام بدم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.