نمیدونم بک بلد بود که کجا متوقف بشه یا نه

توی گیم آف ترونز دختری هست که برای تبدیل شدن به استاد بی چهره وارد معبد شده.باید یک سری مراتب ریاضتی رو میگذرونده.اولیش خلاص شدن از تمامی تعلقاتش.تمام چیزایی که بهش هویت میدادن.لباسش.پول هاش.یادگاری هاش.چیزایی که باعث شناسایی شدنش میشدن.تا بتونه تبدیل به هیچکس بشه.هر روز ازش میپرسیدن که تو کی هستی؟و باید جواب میداد که هیچکس.و باید تلاش میکرد تا واقعی به نظر بیاد.

اولین مرحله ش گفتن این بود که کیه.توی دروغ گفتن های باور نکردنی کتک میخورد.دومین مرحله ش قاطی کمی دروغ باور کردنی بین معرفی خودش بود.دروغای کوچیک.اگر اونا هم باور کردنی نبود کتک میخورد.توی هیستوریش دست میبرد و بعد کم کم با تواناییش برای تبدیل شدن به آدم های دیگه برای خاطره سازی و زندگی کردن به جاشون میتونست که هیچکس باشه.

این وسط خطایی از دختره سر میزنه که علاوه بر اخراجش از معبد موجب میشه که چشم هاش رو هم ازش بگیرن.

گدایی کردن دخترنابینا توی شهر وقتی که هیچکسو نداره و حتی جایی رو نمیبینه.ساعت ها دور از خونه ش.استاد بی چهره پیشش میاد.میگه:اسمت چیه؟

دختره میشناستش.میگه:دختر اسمی نداره.

استاد میگه که:اگه دختر اسمش رو بگه امشب میتونه زیر یه سقف بخوابه.

- دختر اسمی نداره.

+ اگه دختر اسمش رو بگه میتونه غذا هم بخوره.

- دختر اسمی نداره.

+اگه دختر اسمش رو بگه میتونه چشم هاش رو از اول داشته باشه.

- ...


وسوسه کننده ست خب.ولی همون اندازه متوقف کننده ست.اگه به سقف راضی میشد غذا گیرش نمیومد اگه به غذا راضی میشد چشماش و اگه به چشماش راضی میشد دیگه هیچ وقت نمیتونست استاد بی چهره بشه.شاید حالا علاوه بر سقف نداشتن غذا نخوردن و ندیدن نتونه استاد بی چهره هم بشه ولی اقلا شانسشو از دست نداده.

آدم باید خیلی بفهمه که بتونه بفهمه کجا متوقف بشه و قبول کنه و کجا وسوسه نشه.

یه روز بک رو تعریف میکنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
یاسمین جمعه 24 اردیبهشت 1395 ساعت 21:34

چ خوب بود این!خب بعدش چی شد؟؟؟

هنوز قسمت بعدش نیمده:)))

امیرحسین چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 15:42

شت :|

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.