ولی مامانش اسمشو گذاشت باران

جذاب ترین دختربچه ایه که تو زندگیم دیدم.از اولش جذاب بود.یعنی تقریبا از بدو تولد.مامانش دماغ داشته آه.اندازه خرطوم فیلم.اونقدر که حتی بعد عمل کردنشم هنوز یه چیزایی مونده.دماغ قوز داره زگیل داره برگشته رو لب تمام جادوگرای دنیا رو از مادرش اقتباس کرده بودن برای همین به دنیا که اومد سوال مامانش این بوده که:دماغش خوبه به نظرتون؟

خوشبختانه دماغش خوب بود.یعنی چیز بدی به نظر نمیومد.یه عده میگفتن باید بزرگ شه ولی یه عده دیگه میگفتن که دماغ تو از همون اولم معلوم بود چه فاجعه ایه.نتیجتا این مشخصا اون نیست.

هنوزم دماغش خوب مونده.

گریه نه.یا خنده یا غرغره جیغ طور.بغل هر غریبه ای میرفت.هیچ وقت از غریبه ها گریه ش نگرفت.

باباش تو فکر بود که نکنه آی کیوی بچه ش پایینه و فرق غریبه و آشنا رو نمیفهمه که واکنش مورد قبولی نشون بده.

اولین واژگان زبانیش مامان و بابا نبود."دست نزن" بود.بعدش مامان.بابا و بعد اینا "تشریف بیارین"

توی 4 سالگی با ازدواج مخالف بود و نمیخواست بچه دار بشه چون باید "زور میزد".توی 6 سالگی در صورتی که مرده مهربون بود و سیکس پک داشت و لباس عروسیش مروارید دوزی داشت سعی میکرد موضعش رو نسبت به ازدواج تغییر بده.

5 سالگیش بهش گفتم که داستان بگه برام و داستان یه خرسی مهربونی رو گفت که در انتهای داستان میفهمه مهربونی کردن منجر به خوشبختیت نمیشه ولی با اینجال منجر به آرامشت میشه پس برای بخش خوب وجودته که بهتره انجامش بدی.خودش داستانو ساخته بود.درباره ی نبرد خیر و شر در قالب دو خرس بود که پیروزی و شکستش مفاهیم متفاوتی در بر داشت.(تو وبلاگم نوشتم داستانشو اون موقع)

زیتون دوست داشت و ماءاشعیر.متنفر بود از سوسیس و کالباس.

الان که 9 سالشه لغات فرانسوی رو دزدکی یاد گرفته ، سر میز صبحونه سیاست های برجام آقای روحانی رو نقد میکنه و معتقده که موانع بر سر راهش که از سمت خودی ها بوده باعث موفق نبودن این قضیه شده،معتقده که دانشگاه شیراز به درد نمیخوره چون پدر و مادرش که دانشگاه شیراز خوندن هیچی نشدن(پدر و مادرش ایده آل ترین فرمین که دو نفر میتونن بعد از ازدواج به انفعال ازدواج نیفتن و غرق روزمرگی های بیخود نشن داشته باشن.از جلسات داستان خوانی گرفته تا اداره کردن امور موسسات خیریه ی مربوط به کودکان کار)،نمیخواد ازدواج کنه ولی میخواد که مستقل زندگی کنه و از پیش پدر مادرش بره،میخواد برای من شوهر پیدا کنه تا بتونه ساقدوش من بشه چون داره از سنش میگذره و هنوز ساقدوش نشده.


قبل اینکه به دنیا بیاد مامانش میگفت دلم میخواد اسمشو بذارم باران.دختر جوونامون میخندیدن که نه یه بارگی بذار تگرگ.


نظرات 3 + ارسال نظر
کاغذ دیواری سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 00:25 http://www.decorasion.com/Course24.aspx

ممنون از مطالب خوبی که در سایت خوبتان قرار می دهید

دیگ بخار دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 22:54 http://steampot.ir/

جالب بود ، سایت واقعا خوبی دارید

یاسمین یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 00:22

موسسه ی خیریه ی بچه های کار؟؟ :| می خوام.

یادم بود معرفیت میکنم.اگه خواستی و اینا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.