زیاد از مردنش ناراحت نشم فقط لطفا

بیدار که میشم علاوه بر عدد ساعت که کوچکتر بودنش از روزای پیش خوشحال ترم میکنه اینکه با داد و بیداد عضوی از اعضا هم بیدار نشدم شادی آوره.ادامه ی روز تنها صحبتیش که میتونه ناراحتی آفرین باشه اینه که مدام از من میپرسن:خواب بودی؟ یا از هم میپرسن: مهزاد خوابه؟

برای منجر نشدنم به دختر بی حوصله و اعصاب خراب مزخرفی که دیروز بودم اول قرصامو میخورم بعد کش موهای آبی رو بر میدارم و موهامو یکم متفاوت تر از دیروز میبندم و با جینگول پینگولای تو جعبه ی میزتوالتم ور میرم تا ببینم میتونن تل بشن گوشواره یا گردنبند چسبون یا گردنبند آزاد.اول چسبون بعد تل بعد که یهو از سرم میفته میشن گردنبند آزاد.پررنگ ترین رژی که دارمو میزنم و گوشواره ی لنگه به لنگه میندازم بعد میشینم رو کتابام.امیرحسین بهم گفته بود که خیلی نمونده.این مدت باید مثه بز بی احساس باشم.مثلا هر چی رخ داد به درک که رخ داده.من کنکور دارم.تمامی مسائل حتی حتی حتی اضافه وزنی که بابام میگه شبیه امینم کرده و وزن منو توی ذهنش چیزی حدود 120 تخمین میزنه و شیرینی و شکلاتی که من هیچ وقت دوست نداشتمو از دم دستم قایم میکنه تا نخورم و یکم دیگه م آب و غذا رو روم میبنده و ولم میکنه تو کوچه تا بدو ام عرق بریزم وزن کم کنم، میتونن صبر کنن تا بعد کنکور تا حلشون کنم.که فقط مسئله ی مرگ و زندگی شاید بتونه بیاد جلو تر.البته خب اونم گمون نکنم.باید ببینم مثلا کی میمیره.برم ختمش یا نه.

دوره کردن ادبیات مث خر طول میکشه.یه آزمون.شایدم دو آزمون.استراتژِیم اینه که یک شهر آباد به از صد شهر خرابه.نکته آویزون میکنم به پاتختیم و منتظر میشم نگین بیاد سرم غر بزنه که کاغذا رو دیروز خریده بوده و حق ندارم اینقدر زود چیز تموم کنم و اگه همینجوری ادامه بدم دیگه هیچی برام نمیخرن.از اونجایی که فکر اضافه شدن خواهر کوچیکترم به آقا بالاسرام در منزل هم میتونه به بعد کنکور موکول شه موکولش میکنم به همون موقع.عربی یه آزمون.امیرحسین خوابه یوسف بلده اشکالامو رفع کنه ولی خودشم تو یکیش مشکل داره ولی خر تر از اونه که اعتراف کنه و میریزه سر سوال که اشتباهه.منم مثه اون فکر میکنم ولی تا دو مرد عاقل و بالغ و دارای صلاحیت بهم نگن نمیگم اشتباهه که یوسف نه عاقله نه بالغه نه دارای صلاحیت.مرد ولی فکر کنم باشه.باید از اعضای شرکت کننده تو تولد بپرسم که حدود 200 بار شلوارشو کشیدن پایین.دستش خط افتاده و گروهو کرده ما همه نازنین هستیم و عکسشو گذاشته.این چیزا ضربه ی روانی فاجعه ی نازنین رو کمی تسکین میدن.دینی دو تا آزمون و خب نتیجه ش بدک نیست.زبانم یکی دو تا سوال.حال ندارم بیشتر انرژی بذارم براش وقتی که امروز انرژی زیادی ندارم و چیزای زیادین که انرژی بذارم براشون.من هنوز همون رژ رو  دارمو صنایع دستی به خودم آویزون کردم و موهامو مرتب نگه داشتم و حدود 4ساعت و نیم درس خوندم که حس میکنم بیشتر از 3 ساعت نباشه.

تو اینستا آدمای جذابو گشتم و حسودی کردم بهشونو چیزایی که ممکنه منم جذاب کنه پیدا کردم و نگاشون کردم و آهنگ رژ لب قرمز رو گوش دادمو پوآرو و سر نگین که اومد برام فرانسوی صحبت کنه داد زدم که بره بیرون و لباسی که برام خریده بودن و رد کردم و قهوه رو ریختم رو لحاف چهل تکه ی بافت مادر مادر بزرگم و منتظر موندم که امروز بهتر از دیروز باشه.بعد ناهار شاید خلاقیت تصویری رو دوره کنم.شایدم موسیقی.من فردا سنجش دارم.سنجش قبلیم 230 بود.امیرحسین میگه خرم با همونم حتی میتونم قبول شم ولی من خر نیستم.افت ها رو میشناسم.اینکه توی اون عمومیام خوب بود و عربی 67 درصد شاهکار من تو سنجش محسوب میشه و اینا.

یادم باشه ساعت نگینو بگیرم تا چک کنم برای درسی از عمومیا بیشتر از ربع ساعت وقت نذارم.ساعتای خودمو چک کنم شاید درست کار کردن.

امیرحسین میگفت اتاقم شبیه اتاق مسافراست.کسایی که زیاد قرار نیست بمونن.نمیدونه این سبک زندگی ایه که عادتم دادن بهش.تو چیزایی که برات در نظر میگیرن زیاد تغییر ایجاد نکن چون حقشو نداری و همیشه مسافر باش ولی اصلا سفر نکن.چون مسافر نبودن موجب میشه دل ببندی و ذوق کنی که از بین رفتنش موجب ضربه ی روحی میشه و سفر کردن موجب بیرون رفتن از خونه و خطرهای زندگی کردن و ضربه ی جسمی میشه.من ازش متنفرم ولی میتونم بعد کنکور فکر کنم بهش.نه؟

همه چیز منتظر میمونه جز مرگ و زندگی.کی قراره بمیره؟

خدا خیرش بده رتبه ی کنکورمو همین مرگ و میراست که میتونه بهتر کنه.

نظرات 5 + ارسال نظر
پارلا شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 17:08 http://walkwithme766.blogfa.com.

کاش تو لیست وبلاگای به روز شده می شد جا دادلینکتو تا زود به زود بیام وبلاگت الان داشتم قدیمامو مررور می کردم که تو کامنتاش نظر تو رو دیدم یادت افتادم و اومدم وبلاگت موفق باشی تو کنکور
حس می کنم از اون موقعها خیلی خیلی تغییر کردی و پیشرفت کردی منظورم از سال نودو دو شهریورش که بعدش مدتها ننوشتی شایدم ااشتباهه نظرم خودت قضاوت کن

:)
شاید.شاید گفت پس رفت.ولی قبول دارم که خیلی عوض شدم:)

یاسمین پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 17:16

از من برا کُپُلیت:
بخلتو خراب نکُ____ن.. :(

:)اون 85یه

یاسمین پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 17:15

اینم برا کُپُلیت.
وقتی بابک برای محدثه گریه کرد من هم گریه‌ام گرفت. هنوز این چیزها گریه‌ام می‌اندازه بعد کسی خودش را انداخت پیشم.
سال.
گفته بود نمیاد. قهر بودیم..تنها اومدم بعد اون هم اومده. نمی‌دونستم کی اومد و کجا نشسته بود. می‌گف ردیف پشت سرم جایی که خوب می‌دیده من رو..بعد گفت داشته می‌دیده من رو اون پشت مشتا...هی دماغم رو با شالم پاک می‌کردم و اون دختر لاغره‌ی نشسته تو همین ردیف رو چنان با غیض نگاه می‌کردم که انگار زده باشه توی گوشم.
گفتم اصلا کاری به کسی نداشتم من. دست گذاشت رو دستم: چوکولو....چوکولو...چوکولوی دروغگوی بدجنسِ اطواری..
چیزی نداشتم بگم.
فقط گریه کردم کمی..
- چرا گریه می‌کنی؟
- چون همه چی غمگینه
-گرسنه‌ای؟
- آره..
- چی می‌خوای؟
- هر چی...هر چیزی که جعفری داشته باشه
- نه این رو ندارن
- خوب...هر چی...
- می‌رم یه چیزی بگیرم...ولی زیاد به این دختره زل نزن..لاغره اما حق تو رو که نخورده
- من کاری به کسی ندارم..
می‌خنده و از جلوی دختره رد می‌شه..ببخشید می‌گه..دختر اصلا خودش رو تو نمی‌ده مثل وقتی مردی از جلوی پای من رد می‌شه...سال هم..خیلی اکس‌کیوزمی‌وار رد می‌شه از روبروش...برای این‌که هیچ جاشون نخوره به هم لازم نیس تلاشی بکنن. فقط رد می‌شن..
وقتی برگشت من دیگه گریه نمی‌کردم و بم گفت اون پشت فیلم رو می‌دیده....این دختره محدثه یه نمه تپله و غیرمعصومه..اکثر تپل‌ها آدمای غیرمعصومی‌ان می‌دونستم؟!..بعضیاشون به شدت خائن بد و خبیثن و کثافتا نمی‌شه دوسشونم نداش...باید پوستشونو کند و اذیتشون کرد اما نمی‌شه...
چیزی ندارم بگم...اما می‌گم خوب حالا...و پاکت چیپس پیاز جعفری رو باز می‌کنم بعد دوس ندارم بخورم نمی‌دونم چرا می‌دمش دستش و می‌گم میل ندارم.
خودش می‌خوره: آها...باز تصمیم به رژیم..از شنبه شروع کن.
طعنه.
-فقط یه چی دارم بت بگم: مسلول...اسکلتِ زشتِ خنگِ فرمولِ ریاضی ِ بُز.
- اینا چندتا چی شد.
محلش نمی‌دم..گوشیم رو باز می‌کنم خواهرم نوشته جاری‌های خواهر شوهرش که همه‌اشون چاقن دارن میان..
چرا همه‌ی دنیا از چاقا بدشون میاد؟ چی‌کارتون کردن؟
سال از بالا سرم می‌گه یه کلمه‌ی مبارکِ چاق دیدم تو پیامه...چی شده؟!
می‌خوام از حرص گازش بگیرم جایی نداره....گوشش رو گاز می‌گیرم محکم...
تحمل خوبی داره...بالاخره می‌گه: وحشی..
پاکت چیپس رو برمی‌دارم یه چیپس یه پاستیل..یه بسکوت رنگارنگ..یه قلپ شانی..
از شنبه هم هیچ غلطی نمی‌تونم بکنم. تو فکر کن آمریکام اصلا.

به فکر میبرتم.همه ش

یاسمین پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 17:00

می دونی عنوانو که خوندم فکر کردم کامی رو کشتی و به کونتم نیس.. اگه هنوز بهش سر نزدی بزن لطفن. اگه مرده بود هم زیاد ناراحت نشو. تو تخم زیاد داری. #هار

نه زنده س.خونه مراقبشن ملت.مادر درست نداره ولی مادر خوانده زیاد داره

یاسمین پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 16:57

برو عا ماشاللا. برو برو از کون برو تو تهرون. برو تا ته برو تو تهرون. برو خواهرم. به جای ما برو خواهرم. برو کثیف برو مریض برو. مثل کسی که برنمی گرده برو به تهرون.

:)))))
فاک یو با این تعابیر چندش آورت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.