عبت تر از اونا،اونایی که برمیگردن و دنریس تارگرینو مخفف میکنن به "دنی" :|

از من بیکار تر و عبث تر توی دنیا هم هست.فی المثل آدم هایی که میان گیم آف ترونزو نقد میکنن و قسمت آینده رو پیش بینی میکنن و توضیحاتی درباره ی هر تکه ش بهمون میدن اونم وقتی که ساعت 8 صبح قراره پخش شه این قسمت بعد کذایی سریال.


بوی بهبود ز اوضاع جهان نمیشنوم

دیشب امیر اومده اُرد میده که امروز 5 فصل دینی رو تموم باید بکنی.منم جای اینکه بگم کون لقش و به زندگیم برسم نشستم 5 درسو تموم کردم.منتهی در یک تمام کردنی که فکر کنم فقط یه تیتر از هر درس یادم باشه ولی خب بی ریلکس.من تو خوندن درس شاید بتونم تقلب کنم.تو جواب دادن سوالاش که نمیتونم.نتیجتا عصر با مفهوم تازه ای از درصد تست های دینی آشنا میشین.یوسف اول زنگ زد.میخواست گیم آف ترونزو تعریف کنه قبل اینکه ببینم.از خواب بیدارم کرد تقریبا.یعنی بیدار بودم ولی اون تمام خوابی که میتونست تو سر من وجود داشته باشه رو پروند.میخواست گیم آف ترونزو اسپویل کنه.قطع کردم.باز زنگ زد.گفت قول میدم خوب تعریف کنم.باز قطع کردم.اس ام اس داد که تو اس ام اس بعدی تعریف میکنم!گوشیمو خاموش کردم.اومد تلگرام.گفت به به.تا اومد بگه من نتو قطع کردم!دیدم عوض اینکه منتظر بشینم زنگ خونه رو بزنه بیاد تو تا تعریف کنه بهتره بشینم ببینمش.

و دیدم و از همین تریبون اعلام میکنم که اگه یوسف زنگ زد بهتونو خواست تعریف کنه.بذارین تعریف کنه.مطمئن باشین که بهتر از چیزی که سریال بود خواهد بود.


خهعلغبراذدن


من یگانه نو اچیومنت عالم هستی نیستم که.بقیه تون بگین چه جوری با عذاب این قضیه کنار میاین منم همون کارو بکنم :|

من نمیخوام برم خونه

د گریت گتسبی رو زدم تا برسه به اون تکه ی آهنگ توگدر.چیزی که یاسی مدت ها پی میگفت که ضربان قلبش رو باهاش تنظیم میکرده و باعث شد که توجهم بهش جلب شه و بهش گوش کنم.تکه ی فیلم با موزیک متن توگدر تکه ی خیانت دیزی با گتسبیه به شوهرش(که البته من هیچ وقت به اون نگفتم خیانت ولی به آخر داستان گفتم).تنظیم کننده های ابتداییه ضربان قلب رو گوش دادم.میدونین.یه زمان زنگ موبایلم بود.تو درمانگاه بین نعل اسبی و دانشگاه روی تخت نشسته بودم.فکر کنم بعد از سرم بود.بعد از این بود که امیر مقنعه م رو سرم کرده بود چون من دستم بند پنبه بود و خونه خشک نمیشد.یه چند تا آهنگ براش گذاشتم که کدومشو بذارم زنگ موبایلم...اینو گفت.

دارم چرت میگم.مهم نیست.

فقط تکه ی آخری از گریت گتسبی که این آهنگه رو داره.دختره تو بغل گتسبیه.کنار دریا.جایی که خونه ش روبروش قرار داره.اندوهگین میگه که:"من نمیخوام برم خونه."

میدونی.خیلی آشنا بود.خیلی دردناک آشنا بود برام.


فقط بدترین تکه ش اینجاست که از ته قلبم مطمئنم چیزی نیست که بتونه بهترش کنه حتی.بدتر...چرا.

اهودتکتمجوبییهکجمنهتن

حتی با پست زدنم از بارش کم نمیشه.خواب؟لطفا

میشه لطفا؟

میترسم.خیلی.مخصوصا الان.

درصدای کنکور هنر خوب نیست ولی چه تضمینیه که من بهتر باشم؟

نیاز دارم به دو رقمی بودن حتی اگه 99باشه.

هیچ وقت هیچ چیزی یه گره تو زندگیم نبوده که تمامی ادامه ی زندگیم یا به باز شدنش یا به چیدن طناب بسته بشه.انگار که همه خوشبختی های جهان یه جا جمع شده باشن یا حداقل...مخالف تمام باورهای فلسفیمه این حرف.جمع شدن تمام خوشبختی ها تو یه نقطه.

فقط میدونم که خوشحال خواهم شد.همین.

بهش نیاز دارم

خسته کننده س

فکر کنم که به یه مرض غیرخاص دچار شدم.هنوز براش اسمم انتخاب نکردم حتی

مخصوصا گیم آف ترونز

چقدر همه چی خالیه.حتی گیم آف ترونز.


من یه بیکار ایده آلم^.^

خب

همین الان تو همین یک ساعت گذشته تعداد پستای اردیبهشتم از کل فروردینم بیشتر شد.

یعنی دارم خوب میشم؟


یه باور احمقانه داشتم بچگیام که وقتی سرماخورده بودم یا مریض بودم اگه قرص تو گلوم گیر میکرد و میومد بالا و مزه ی حل شدنشو تو دهنم میچشیدم و تلخیشو...یعنی خوب میشم.

امروز دپاکین تو گلوم گیر کرد و حل شد تو دهنم و ...

یه پست دیگه بذارم میرم دینی میخونم

من امشب رو دنده ی من قبول نمیشم نیستم.رو دنده ی واقع بینی ام که من دینی نخوندم و اگه قبول نشم ممکنه دلم بخواد به هر لحظه ای برگردم که به جاش درس بخونم.ستایشو یادمه.البته وبلاگشو.اون موقع که المپیاد ادبیات داشت و سرش میخوند یه جور وحشتناکی پیگیر به نظر میومد.یه جور وحشتناکی خواستنش خواستن بود.قبول شد.امیرحسین که کنکور داشت واقعا تجلی یک کنکوری موفق بود.شبای ناخوشایندش که پیش میومد و دوست داشت چیزای خوشایند بشنوه برا دل به خواهش نبود که میگفتی که قبول میشه.تو چشماش که نگاه میکردی نمیتونستی قبول شدنشو نبینی.(همین بود که اون یک ماه حد فاصل کنکور تا نتایجش که منو خل کرد سر اینکه قبول نمیشه اونقدر دردناک بود).امیرحسینم قبول شد.

مشکل اینجاست که من که به خودم نگاه میکنم در مقایسه با اونا هیچ خواستن خاصی که بشه بهش امیدوار بود برای این قضیه نمیبینم.همینه که اینقدر همه رو نسبت بهم بی اعتماد کرده.اینقدر باور ناپذیره که بتونم...

من واقعیتش تو بیوی اینستامم نوشتم نو اچیومنت.نتیجتا هیچ تلاش منجر به موفقیتی ندارم.حالا بماند که خود تلاشو هم کم و بیش ندارم.تمام اطلاعاتم از موفقیت آدماییه که موفق شدن.تصویر قبل از موفقیت و بعد از موفقیتشونه.نمیخوام مثبت اندیش باشم.بذارین همون واقع بین خودمون بمونم.هر جور حساب میکنم تصویر من هیچ ربطی به تصویر قبل از موفقیت افراد نداره.

البته مهزاد اونقدر چاقه که دنده هاش پیدا نیست اصن.گوشت و چربی.خاک تو سرش

یاسی دنده ش جذابه.دارم فکر میکنم اگه مهزاد قرار بود دنده داشته باشه دنده ش چه شکلی میشد.

بدون هیچگونه منظور.فقط خیلی باحال بود:)))من چیزای باحالی که منظور دار به نظر میادو به خدایان جدید و قدیم سوگند بی منظور مینویسم


- من خیلی مرفه و اینام.واقعا شما حالتون از من بهم نمیخوره؟

+ چرا خب...میخوره.ولی نه برا این ^.^

امام

طوری نکنید که طوری شود که تهران قبولم شدین برا جلو گیری از آبرو ریزی و عنوان شدن عدم انتلاکتتان مجبور شین باز وبلاگتونو عوض کنین.اون موقعست که جدی جدی طوری شده.

اینکه خلاقیت موسیقی ندارم هنوز و نمیذاری بخرمش رو دیگه عنوان نمیکنم

هووووی.تویی که این پستو میخونی.هنوز رمز خلاقیت نمایشی قلمچیو از علی کمالی برام نگرفتی :| بسترد :|

رفتم دینی بخونم؟:)))نه بابا

بابت تاخیر شرمنده.داشتم کامنت های یاسی رو جواب میدادم.

نه اینکه یه مرد ببینی تو خیابون زورکی بیاریش که ازت لذت ببره:|معلومه که میاد خره:|

کمک کردن زورکی بدون دارا بودن تناسب با نزدیکی رابطه با فرد کمک شونده مثه اینه که شما تو خیابون راه بری زنه رو ببینی بهش تجاوز کنی.بعد پرسیدن چرا بگی طفلی گناه داشت.نیاز داشت ارضا بشه:|


برعکسش صادق نیست چون فرضیه م میریزه بهم:|


تا مثلا وقتی که...چمیدونم.بدون اینکه جرم بده...میترسم خو :|

من این قضیه ی نجات و اینا تموم بشه.محمدو مینشونم تمام این پستایی که امشب درباره کمک نوشتمو نشونش میدم بهش میگم که اگه نمیترسیدم بزنی لت و پارم کنی این همه دُر و حکمتو جای اینکه در خدمت عام بذارم به خودت تنها میگفتم بعد عوام الناس بی بهره میموندن از دُرو  حکمت.

میگم...زشت نیست اسمشو آوردم؟ناراحت و اینا نشه؟

باشه باشه.آقا محمد نه.میم.ز ^.^

همونایی فعل نجاتو میکنن تو حلقت

میدونی کیا سعیشون گم شد؟اونایی که فکر میکردن عملشون خیلی خفنه و اینا ولی در حالی که نه نبوده...نوچ نوچ نوچ نوچ.

نگا خیلیم دینیم بد نیست.میشه امشبو جا خوندنش به شر و ور نوشتن مستانه پرداخت

وقتی قبول نشم برمیگردم به سازمان سنجش میگم که منو به امشب برگردون تا دینی بخونم.سازمان سنجش میگه آیا ما بهت به قدر کافی فرصت ندادیم؟تو اگه بازم برگردی به امشب جای دینی خوندن شر و ور مینویسی.

بعدشم عذابی دردناک فرامیگیره منو.